دل نوشتار

دل نوشته و عکس نوشته های ناب و زیبا

دل نوشتار

دل نوشته و عکس نوشته های ناب و زیبا

جن در تبریز


این داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به ده سال پیش یعنی سال 77.شاید باورتون نشه اما این داستان برای من اتفاق افتاده .من کارمند بانک هستم و کارم افتاده بود توی تبریز.با هزار مکافات رفتیم تبریز ولی مشکلی که بود این بود که من این شهر رو درست و حسابی نمیشناختم به هرحال منم دنبال یه خونه بودم برای اجاره که توی یه بنگاه ملک خونه ایده آل رو پیدا کردم ؛(یه خونه ویلایی با یه باغ بزرگ در اطرافش)

داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!!


با خانومم راهی شمال شده بودیم تا یه پنجشنبه و جمعه آرام و خوش

داشته باشیم.حدود غروب از خونه راه افتادیم جاده کمی شلوغ بود

اما جارجرود و رودهن رو که رد کردیم خلوت و خلوت تر شد .

حدودا نیم ساعت مونده بود برسیم که به پیشنهاد خانومم گفتیم شام

رو یه جای باصفا بزنیمو بعد بریم خونه مادرزنم اینا.در پی رستوران بودم

اما خبری نبود تو جاده مگس پر نمیزد گه گاهی یک ماشین رد میشد

همینطور گذشت تا به یک جاده انحرافی رسیدیم که تابلوی دست نویس

و کهنه ای بود که روش نوشته: رستوران..

جاده کلی دو اوهایوویل


در فاصله یک مایلی جاده کلی در اوهایوویل، پنسیلوانیا منطقه ای است که گزارش‌های بی‌شماری حاوی فعالیت‌های ماورایی و اتفاقات عجیب از آنجا گزارش شده است. گزارش‌ها حاکی آن است که وقتی حیوانات وارد این منطقه تسخیر شده

پریسا و مرد عجیب


( صحت و واقعیت داشتن داستان زیر رو تایید نمیکنم ... الله اعلم )


اسم کسی که براش پیش اومده این مسئله پریساست

از زبون خودش تعریف میکنم:چند ماه بود ازدواج کرده بودم

اون موقع تازه 18 سالم شده بود,از یه تایمی یه سری تلفن ها شروع شد. یه مرد بود که امار همه چیه زندگی منو داشت

مثلا تو خونه کنار شوهرم بودم و فیلم مستند نگاه میکردم ، یهو زنگ 

داستان ترسناک ( از چارلی بترس )



سالها پیش در مدرسه ای کوچک در دهکده هالیرز در حوالی شهر نیویورک


پسر بچه ی کوچکی با حالتی آشفته در محوطه حیات مدرسه


با عصبانیت به پاره سنگهای جلو پایش لگد می انداخت


نگاه مایوسش را به پنجره 

خانه ی ارواح و وحشتناک در بندر انزلی


امروز می خوام با یکی از این خونه ها اشناتون کنم 

روستایی در نزدیکیه بندر انزلی به اسم(هفت دغنان) که شامل 2قسمته در قسمت غرب جنگلی بسیار زیبا و فوق العاده که واقعا محشره ولی برای تاریکی شب اصلا جای مناسبی نیست .جنگلی که تو شب به گفته شاهدان عینی سرو صداهای زیادی از توی این جنگل شنیده میشه. 

اثــــــــــر انگشــــــــــت


پسر عموی بزرگم خانه ای را خرید و آن را بازسازی کرد. آن خانه در سال ۱۸۷۰ ساخته شده بود و از اوایل ۱۹۹۰ تا به حال کسی در آن اقامت نداشت، یعنی درست از همان زمانی که مالکش یک پزشک بود و درگذشت. مطب و داروخانه آن دکتر در پشت خانه واقع شده بود. یک سوئیت سرایداری هم کنار خانه قرار داشت.